برایت زمین را غبارروبی کردم نیامدی!
از آسمان باران خواستم .ابر بارید.نیامدی!
روز خورشید را پیش کش کرد.نیامدی!
شب ، ماه ، سر سفره گذاشت. نیامدی!
ستاره ها تک به تک درخشیدند و هلهله راه انداختند. نیامدی!
خوب من ! تا کی ؟ مگر نگفتند مهربانتر از مادری، استوارتر از پدر، نزدیک تر از برادر و انیس تر از دوست!
آرام جان، تا کی گوشه چشمانم نم ناک غربت ندیدنت باشد؟
آرامش قدیمی! من فقط یک نگاه می خواهم از آسمان طوفانی نگاهت! مهمانم می کنی؟
| نوشته شده توسط مجنون در سه شنبه 86/10/18 و ساعت 5:53 عصر |
دلبرکم چیزی بگو به من که گرم هق هقم()